آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

روزگار سپری شده آرتین

شیرین کاریهای آرتین

آرتین گلم : خدارو شکر چند روزی میشه ویروس از خونمون رخت بربسته و گریه های شبانه و بهانه گیریهات بهتر   شده و در پی این آرامش من هم استراحت بیشتری کردم و یه کمی انرژی ذخیره کردم تا از پس   شیطنتهای تو بر بیام روز به روز دامنه لغاتت بیشتر میشه و بعضی وقتها یه حرفهایی میزنی که ما واقعا متعجب میشیم که چطوری جنابعالی کاربرد اونا رو میدونی  چند روز پیش مضرابهای سنتور بابایی رو برداشتی و دادی به بابا و گفتی : " سنتور بزن" . همینکه بابایی شروع کرد به سنتور زدن، گفتی : " آفرین بابایی، آفرین " روز بعد مضرابها رو برداشته بودی و تلاش میکردی که اونا رو بشکنی ، بهت گفتم : " آرتین بیا مضرابها رو بده من...
11 مهر 1392

روزگار من و آرتین

پاره تنم : سرما خوردگیه قبلیت خیییلی طولانی شده ، یه شب حدودای ساعت 9  اونقدر دماغت کیپ شده بود و آبریزش داشتی که به سختی حرف میزدی   با بابایی تماس گرفتم و گفتم باید حتما آرتین معاینه شه و بابایی هم فوری اومد و رفتیم درمانگاه نزدیک خونمون که خوشبختانه متخصص اطفال هنوز نرفته بود و خلاصه اینکه معاینه شدی و کلی با آقای دکتر راجع به مشکلاتت حرف زدم و در نهایت ایشون گفت بنظر من این ترشحات و کیپ شدن بینی و قرمزی چشمای پسر شما همشون مرتبط میشه با حساسیت آب و هوای این فصل و اصلا سرماخوردگی نیست و داروهای ضد حساسیت رو تجویز کرد و اومدیم خونه. چند روزی این داروها رو استفاده کردیم تا اینکه یه روز صبح جنابعالی با حالت ت...
30 شهريور 1392

امان از ویروس ....

آرتین جون این روزها به هر دوتامون خییییییلی سخت گذشته    با کمبود خواب  مواجه هستم به همین دلیل کم میام نت. از همه دوستای خوبی که اینجا داریم سپاسگزارم که مرتبا جویای احوال تو بودن و نظراتشون واقعا باعث دلگرمی ماست      بعد از تب شدید و بی اشتهایی ، بیرون روی پیدا کردی   بعد از 48 ساعت بردیمت دکتر و معاینه شدی و به تشخیص ایشون  یک عفونت ویروسی دستگاه گوارش گریبان گیرت شده بود وتنها علاجش خوردن پودر ORS بود ولی آخه تو لب به خوشمزه ترین غذاها نمیزنی دیگه چه برسه به این پودر هیچ رقمه نتونستیم یه کمی پودر بهت بدیم حتی زمانیکه اون رو به شکل دوغ در آوردیم و با شیشه توی خواب بهت د...
8 شهريور 1392

آرتین وجدال با ویروس

نانازم سلام : عصرچهارشنبه بعد از چند ماه راهی خونه بابا رضا شدیم ، وقتی رسیدیم کلی شیطنت و بازی کردی  و اما آخرشب تب کردی و تا صبح ناله و گریه کردی و از روی پاهای من تکون نخوردی   فردا صبح با بابایی رفتیم دکتر و معاینه شدی و آثاری از سرما خوردگی نبود فقط تب شدید داشتی که شربت استامینوفن تجویز  شد . دو روز کامل توی تب سوختی و لب به هیچ غذایی نزدی و فقط میگفتی : " مامانی بغل ، مامانی بغل ". روزها فقط بغل من و شبها هم فقط روی پای من  روز یکشنبه هم به دلیل سرفه زدن رفتیم دکتر و معاینه شدی و هیچ عفونتی مشاهده نشد . الان یه هفته از اون  روز میگذره و هنوز پس لرزه های این ویروس گریبانگیر ما دوتا هست. من ...
28 مرداد 1392

ماجراهای آرتین ما

دنیای من : اینقدر شیطون و شیرین زبون شدی که نمیدونم از کدومش برات بنویسم   به محض اینکه از خواب بیدار میشی با من صحبت میکنی تا وقتیکه بخابی   بعضی وقتها که صدام میزنی اگه بلافاصله جوابتو ندم خودت بلافاصله بعد از گفتن " مامانی " جواب میدی " جانم " از اونجایی که من تنها همبازی تو توی آب بازی هستم. چند روزی سرما خوردم و ناخوش بودم ، برات CD گذاشتم و خودم دراز کشیدم بعد از چند دقیقه اومدی کنارم و گفتی: " مامانی چی شده ؟ پاشو، بیشین ، تاتا "   روزی چند بار میای تو بغلم و منو میبوسی و میگی " مامانی دوست " و اونوقته که باید بهت بگم : " من آرتینو دوست دارم " وبعدشم از سر تا پا غرق بوسه میشی . ...
11 مرداد 1392

شیرین زبونم

آرتین خوشگلم سلااااام : این روزا کمتر وقت میکنم بیام و برات بنویسم   علتش اینه که به محض روشن شدن لپ تاب میای پیشم و میگی " عکس"    و من هم موظفم تمام عکسهاتو بهت نشون بدم و تو هم برام مکانها رو  توضیح میدی  توی این مدت برای دومین بار توی عروسی شرکت کردی و لی متاسفانه خییییییییییلی از رقص نور و صدای موزیک ترسیدی و آرامش هر سه تامون بهم خورد و نتونستم ازت عکس بندازم    " خاله محدثه جون پیوندتون مبارک . ایشالا سالهای سال در کنارهم خوشبخت باشین "   آرتینم این روزا خیییییییییییلی شیرین زبون شدی و با گفتن هر کلمه تمام خستگیمو از تنم بیرون میاری    وقتی فنجون چ...
21 تير 1392

آرتین در آستانه 21 ماهگی

سلاااااااااام به عسلم : وقتی بدنیا اومده بودی پر سر و صداتر از تصوراتم بودی وهر چی بزرگتر میشی شیطونتر و غیر قابل پیش بینی تر میشی و روز به روز برام با ارزشتر  در حال حاضر تنها قدرت مطلق توی خونه هستی و تمام طول روز در حال صحبت کردن و کشف شیطنتهای جدید هستی چند روزه که با کتاب خوندن خواب میری  البته تا وقتی چشاتو میبندی خودت انتخاب میکنی کدوم کتاب رو بخونم بعد از خواب عصر هم حتما باید بریم پارک ، هیچ رقمه پارک یادت نمیره و میای بهم میگی : " پاشو پاک، تاب تاب "   علاقت به وسایل برقی کمتر شده ولی جارو برقی و ماشین لباسشویی از این قاعده مستثنا  هستن  جارو برقی دایما روشنه بهمین خاطر یه دونه جار...
1 تير 1392

اولین جمله آرتین

آرتین نازم الان حدود یک هفته هست که پیشرفت عجیبی تو صحبت کردن داشتی  هر کلمه ای که ما بگیم فورا تکرار میکنی یه پاساژ نزدیک خونمون هست که خیییییییییلی دوستش داری مرتبا از پله برقی و مغازه هاش استقبال میکنی علی الخصوص از آرم روسری فروشی " TT " . چند روز تو هفته با کالسکه میبرمت پارکی که به این پاساژ هم نزدیکه تا از هر دوتاش لذت ببری یه روز بعد از اینکه تاب بازی کردی چون دیروقت شده بود دیگه پاساژ نبردمت ، نیمه های راه بودیم  که گفتی : "مامایی " گفتم : "بله " جنابعالی هم گفتی : " تی تی بازه " کلی با گفتن این جمله ذوق کردم  ازت میپرسم اسمت چیه ؟ میگی :" آتین " میگم "چقدر اسمت قشنگه " جواب میدی : " آی...
17 خرداد 1392

دومین اجبار آرتین

آرتین شیطونم سلاااااااام :  این روزا خیلی سرحال نیستی و اشتها نداری  شبها هم خواب خوبی نداری  البته شیطنتهات همچنان تداوم داره و روز به روز بیشتر هم میشه  علی الخصوص توی آشپزخونه هر روز یه چیز جدید کشف میکنی و کلی هم لذت میبری   وبعد هم باید  جارو بزنم یا تی بکشم که بعضی روزا  شمارش این دو کار از دستم خارج میشه  آب بازی هم همچنان تو رو ارضا میکنه و ادامه داره چیزیکه توی تمام طول روز من رو نگران میکرد استفاده از پستونک بود وقتی کوچولو بودی فقط وقت خواب ازش استفاده میکردی ولی چند ماه اخیر خییییییییلی بهش وابسته شده بودی و مرتبا بهش مک میزدی این بود که تصمیم گرفتم برای قطع وابستگیت ...
4 خرداد 1392