آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

روزگار سپری شده آرتین

آرتین و حساسیت

آرتینم الان که دارم این مطلب رو مینویسم نمیتونم احساسم رو تشخیص بدم عزیزم ، ناراحت؟؟ عصبانی ؟؟ و یا خسته ؟؟ حدود یک هفته هست که پاهات به شدت کهیر زده  و منم طبق سابقه حساسیتی که به پوشک داشتی مجددا مارکهای مختلف رو امتحان کردم و نهایتا تمام طول روز باز میذاشتم  تا اینکه هیچ تغییری توی این التهاب مشاهده نشد و با یکی از دوستام مشورت کردم و یک لوسیون تجویز کرد و مرتبا به پاهات مالیدم و چند روزی وضعیت بهتر شد تا اینکه روز شنبه مجددا عود کرد با سطح وسیعتری  با مشورتی که از دوستم و خاله زری کردم تصمیم بر این شد با یک فوق تخصص آسم و آلرژی مشورت کنیم و خانم دکتر هم نظرش بر حساسیت بود ولی حساسيت به چی ؟؟؟ هیچ کس جوابش...
29 آبان 1391

اولین اجبار و .....

دردونه مامان : از وقتی یک ساله شدی تصمیم جدی گرفتم برای جدا کردنت از گهواره  گرچه میدونستم چندین شب هم خودت خواب راحتی نداری و هم من.ولی چاره ای نبود گهواره اونقدر واست کوچک شده بود که تمام مدت شب پاهاتو روی دیواره هاش میذاشتی و هیچ جایی واسه غلت زدن نداشتی از 6 آبان این اجبار شروع شد و همچنان ادامه داره. شب اول راحت تر خوابیدی ولی از شبهای بعدی یک ساعت میخوابیدی بعدش بیدار میشدی و تا ساعت 3 این بنده حقیر در خدمت بودم  بازی و کتاب و .....  آخه چرا پسرم؟؟؟  من که علتش رو نمیفهمم چون تختت دقیقا شبیه گهوارت تکون میخوره فقط فضای بزرگتری داره که یک حسن محسوب میشه این عکسها رو نیمه شب گرفتم : ...
15 آبان 1391

واکسیناسیون و چکاپ یکسالگی

بهترینم سلااااام :  نمیدونم چرا هر چی بزرگتر میشی بردنت به مرکز بهداشت برای واکسن زدن برامون سخت تر میشه ولی چه میشه کرد دیگه؟؟؟ قبل از اینکه ببریمت بهت قطره استامینوفن دادم ولی انگار این واکسن نیاز به قطره نداشت و خوشبختانه پیامد اون تب و درد نبود وقت زدن واکسن فقط یک کوچولو گریه کردی و خیلی زود سرحال و شاد شدی وبعد هم منحنی های رشدت رو کشیدن و احساس رضایتشون ما رو هم شادکرد عصر اون روز هم کلی بازی و شادی کردی که دوتا از عکسها رو برات میذارم :   چکاپ یک سالگیت : وزن : 10 کیلو گرم قد : 75 سانتیمتر دور سر : 47 سانتیمتر   ...
3 آبان 1391

اولین سالروز زمینی شدن آرتین

اولین سالروز تولدت مبارک پسر عزیزم چقدر به بالای صفحه وبلاگت نگاه می کردیم و با خودمون میگفتیم کاش زودتر به جای ماه و روز و ساعت بنویسه " آرتین جان یک سال و .....دارد " ، بالاخره همینطور شد. امروز دیگه بالای وبلاگت داره از سال حرف می زنه. یک سالی که با همه بالا و پایینش تموم شد و حالا که نگاه میکنیم میبینیم که چه زود هم تموم شد. آرتینم اولین چیزی که به ذهنم میرسه که الان بنویسم ، قدر دانی و تشکر از مامانی هست که به جرات میتونم بگم توی این یک سال حتی یک شب هم خواب راحت و با آرامشی نداشت. پسر عزیزم در اولین سال تولدت بزرگترین آرزویی که برات دارم و برای رسیدن بهش تمام تلاشم رو خواهم کرد اینه که " امیدوارم در جایگاه خودت قرا...
28 مهر 1391

حال و هوای آرتینم

دنیای مامان : الان که دارم برات مینویسم خیلی احساس خستگی میکنم آخه چند شبه که یک خواب آروم و بی استرس نداشتم ، دستام بقدری درد میکنه که دکمه های کیبورد رو به سختی فشار میدم، قبل از اینکه تصمیم به نوشتن بگیرم به خودم گفتم فردا مینویسم ولی از اینکه  قصد گول زدن خودم رو داشتم خندم گرفت ، آخه الان وقتشه که تو خوابیدی و ........ عزیز مامان یکشنبه شب حدود ساعت 4 صبح بود که بیدار شدی و تا  ساعت 7 صبح پشت سر هم بالا آوردی و ناله کردی  واقعا صحنه های دردناکی بود برامون، رسوندیمت اورژانس بیمارستان و اونجا پودر ORS رو تجویز کردن به این صورت که هر 5 دقیقه یکبار 5 سی سی بهت بدیم بخوری و زمانیکه دارو رو پذیرفتی ی...
20 مهر 1391

هشتمین مروارید آرتین و.....

عزیز دلم : در آستانه ورود به یکسالگیت هشتمین مرواریدت (چهارمین مروارید فک پایین ) رویید مبارک باشه خوشگلم البته ناگفته نماند که واقعا اذیت شدی و هر چیزی رو که دستت بهش میرسه بطرف آرواره هات میبری و اجسام کروی که توی دهنت جا نمیشه عصبانیت میکنه  چند روزی میشه برات کتاب میخونم و کتاب "بارون " رو از همه بیشتر دوست داری ولی باید جوری بخونم که دستت به کتاب نرسه وگرنه نه تنها پاره میشه بلکه خورده کاغذاش جویده هم میشه چند روز پیش تصمیم گرفتیم برات لباس پاییزه بخریم، از سال قبل یه کلاه مونده بود که بدلیل بزرگی استفاده نشد، دیروز امتحانش کردم و اینم نتیجش : قربون گل پسرم برم آخه واسه خودت آقایی شدی وقت خر...
17 مهر 1391

یازدهمین ماهگرد و هفتمین مروارید

عزیزم : امروز آخرین ماهگردی هست که برات مینویسم ، ماه آینده یک ساله میشی نانازم امروز شاهد روییدن هفتمین مرواریدت بودیم و به عبارتی سومین مروارید فک پایین   آرتینم چند روزی هست که اومدیم خونه بابارضا و مهمتر اینکه جنابعالی از زهره خانم                       ( زن دایی بابایی ) هدیه گرفتی. دستشون درد نکنه    چکاپ یازده ماهگیت : وزن : 9500 گرم قد : 73.5 سانتیمتر دورسر : 47 سانتیمتر ...
28 شهريور 1391

آرتین و ..........

سلام به پسر شیطونم آرتین جون تو این مدت که نیومدم بنویسم  فقط به این دلیل بود که تمام وقتم در اختیار جنابعالی هست و آخرای شب که میشه من زودتر از تو خواب میرم خوب بگذریم ، از شیطنت و نق زدن و فرمان دادن تو هرچی بگم تموم نمیشه پس بهتره به همین مقدار بسنده کنم  به یکسری از اتفاقات جدیدی که افتاده اشاره میکنم : ١- چند شب بشدت بدخواب شده بودی و مرتبا به گوشهات ور میرفتی که بردیمت پیش دکتر، توی تمام وقتی که معاینه شدی جیغ بنفش کشیدی و در نهایت دکتر اعتقادی به استفاده دارو برای رفع مشکلت نداشت ٢ - حساسیت به پوشک مجددا عود کرد و مجموعه وسیعی از مارکهای مختلف امتحان شده و در حال حاضر ...
18 شهريور 1391