آرتین و آرایشگاه
دنیای من :
روز چهارشنبه دوم اسفند ماه ساعت 9 شب برای اولین بار رفتیم آرایشگاه برای کوتاه کردن موهای
تواز شانس خوبمون و از اونجایی که خداوند همیشه و در همه جا هوای ما رو داره اون روز خاله
منظر و هدی جون سرزده اومدن که تو رو ببینن و قرار شد همگی با هم تو رو ببریم و تو هم خیییییلی
خاله و هدی رو دوست داری و همیشه از دیدنشون حسابی شاد میشی توی بغل خاله بودی که
وارد آرایشگاه شدیم و اول به آکواریوم و ماهیهای اونجا سرگرم شدی و همینطور که بغل خاله بودی
آرایشگر کارشو شروع کرد، بیچاره خاله لباسهاش مملو از مو شده بود و توهم بعد از دقایقی
اونقدر گریه کردی که واقعا تحملش برام سخت بود و اگر خاله نبود و ما تنها بودیم سریعا آرایشگاه
رو ترک میکردم. توی آرایشگاه به هیچ وجه نشد ازت عکس بندازیم وقتی اومدیم خونه هدی جون
ازت عکس گرفت که برات میذارم . خاله جون واقعا ازتون ممنونم که از بدو تولد آرتین تا به الان در
سه شب بحرانی که واقعا نیاز به همراه داشتم با ما بودین و همینطور هدی خانم .
آرتین گلم امروز چند ساعتی دچار یه سردرد و سرگیجه بی سابقه ای شدم که اصلا نمیتونستم
خواسته هاتو عملی کنم مرتب میومدی پیشم و سرت رو به صورتم تکیه میدادی و ازم میخاستی که بلند
شم و با هم بازی کنیم، خیلی اذیت شدم و از خدا خواستم نعمت سلامتی رو به هممون عطا کنه تا
من هیچوقت شرمنده فرمانروای مستبد و کوچکم نشم چرا که تو تنها دلیل بودنم هستی.
آرتین نازم این رو بدون که خیییییییییلی دوست دارم همیشه و همه جا.