آرتین بلا
خوب آرتین خان بریم سراغ اتفاقاتی که اخیرا برات افتاده :
کهیرهای مذکور خیلی بهتر شده ولی به کلی رفع نشده و حالا حالاها جا خوش کردن و من
هم هنوز علت رو نیافتم از همه دوستهای خوب و مهربونی که جویای احوالت بودن و با کامنتهاشون
ما رو شاد کردن سپاسگذارم
چند شبه که خوابت بهم ریخته و با سرفه های تند بیدار میشی و چند ساعتی رو با بابا
در خدمتت هستیم . روز چهارشنبه با همدیگه رفتیم دکتر و مطب اونقدر شلوغ بود که از دیدن
این همه بچه بحدی شاد شدی که دائما به تک تک اونها اشاره میکردی و میگفتی " نی نی"
خلاصه اینکه دکتر معاینت کرد و امان از اینهمه گریه بخاطر همین گریه ها چکاپ هم
انجام نشد و فقط بخور تجویز شد. آرتین خان تنها چیزی که تونست گریه ها رو ساکت کنه
چراغ قوه ای هست که از خونه با خودت آورده بودی مطب و اجازه هم نمیدادی که کسی
بهش دست بزنه این چراغ قوه توجه دکتر رو هم جلب کرد و از علاقه پزشکها به چراغ قوه
صحبت کرد و ماهم خیلی تمایل داشتیم به دکتر تعارفش کنیم. ولی چجوری ؟؟؟ تحت
هیچ شرایطی اون رو رها نمیکردی
کلاه و کفش و لباسهای زمستونه رو دوست نداری و فقط برای چند ثانیه اونها رو تحمل میکنی
آرتین خان باید به پوشیدن کفش عادت کنی و کم کم تلاش کنی واسه راه رفتن
اعضای صورتت رو نشون میدی البته همیشگی نیست اگر به ما وقت سوال پرسیدن توجه
کنی اونها رو نشون میدی ، که خیلی کم اتفاق میفته به ما توجه کنی اکثر اوقات سرت
به شیطنت های خودت هست
این عکس رو در حال بازی با چراغ قوه محبوبت تو مطب ازت گرفتیم :