اولین اجبار و .....
دردونه مامان :
از وقتی یک ساله شدی تصمیم جدی گرفتم برای جدا کردنت از گهواره گرچه میدونستم چندین
شب هم خودت خواب راحتی نداری و هم من.ولی چاره ای نبود گهواره اونقدر واست کوچک شده
بود که تمام مدت شب پاهاتو روی دیواره هاش میذاشتی و هیچ جایی واسه غلت زدن نداشتی
از 6 آبان این اجبار شروع شد و همچنان ادامه داره. شب اول راحت تر خوابیدی ولی از شبهای
بعدی یک ساعت میخوابیدی بعدش بیدار میشدی و تا ساعت 3 این بنده حقیر در خدمت بودم
بازی و کتاب و ..... آخه چرا پسرم؟؟؟ من که علتش رو نمیفهمم چون تختت دقیقا
شبیه گهوارت تکون میخوره فقط فضای بزرگتری داره که یک حسن محسوب میشه
این عکسها رو نیمه شب گرفتم :
آرتینم چند شبه که از این اتفاق داره میگذره ولی هنوز خوابت تنظیم نشده ولی باید این رو
بدونی که دیگه از گهواره خبری نیست
پسمل نازم هیچوقت فکر نمیکردم که اجبار واسم اینقد سخت باشه با اذیت شدن تو واقعا
ناراحت میشمممم
عشقم چند روزه بشدت بی اشتها شدی و فقط به خوردن آب تمایل داری نمیدونم علتش چیه
اعتراض به این اجبار؟؟دندون جدید و یا پیامد مسایل ناخوشایند جانبی که واکسن یکسالگی
برات داشت؟؟؟ هر چیزی که هست امیدوارم هر چه سریعتر تموم شه آخه ماه قبل برای
اینکه وزن مطلوب پایان یکسالگی رو بگیری خیلی تلاش کردم و الان واقعا ناراحتمممم
شیطون بلا یک فروشگاه زنجیره ای مواد غذایی نزدیک خونمون هست که اکثر اوقات برای
خرید کردن میریم اونجا و خانمهای اونجا خیلی دوستت دارن و بهت محبت زیادی دارن و
وقتی در آغوش اونها هستی راحت تر میتونم خرید کنمولیکن این فروشگاه واسمون
یجورایی دردسر شده آخه به محض اینکه اون خیابون رو میبینی گریه میکنی و میخای بری
اونجا و چندین بار از پله برقی ما رو میکشونی بالا و جیغهای جالبی هم از فرط خوشحالی
میکشی و هر دفعه هم یک چیزی بر میزنی مثل شانسیهای کیمدی ، خودکار و......
من نمیدونم این علاقه جنابعالی به انواع قلم از کجا ناشی میشه
چند روزه تصمیم گرفتم کتاب عکس 6 ماه دوم رو سفارش بدم ولی حداقل دو ساعت زمان برای
اینکار نیاز دارم که این روزا این وقت رو ندارم نمیدونم کی بتونم انجامش بدم ؟؟؟
خوب پسرم بقیش باشه تو پستهای بعدی چون واقعا خوابم میااااااد
این عکسها رو بابایی دیشب ازت گرفته :