آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

روزگار سپری شده آرتین

گزارش غیبت

1390/9/27 23:45
نویسنده : مامان آرتین
643 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به آرتین عزیزمقلب

قبل از همه چیز از اینکه مدتی نتونستم برات بنویسم عذر خواهی میکنم.

حالا خیلی خلاصه و تیتر وار اهم اتفاقات توی این مدت رو برات میگم:

١- بگو ببینم حال کردی با دوست مشترکمون ؟

٢- بعضیها آرتین خان در آرزوی سوار شدن تو هواپیما هستن. بعضیها تو چهل سالگی به این آرزو میرسن

بعضیها هم توی چهل روزگی به افتخار سوار شدن توی هواپیما نائل میشن. جنابعالی جزو دسته آخر

هستین. البته اگه سوار شدن توی این غول پرنده برای جنابعالی و هم نسلان جنابعالی اهمیت و لذتی  

داشته باشه . برای شخص من و  هم نسلان من که همیشه یه لذت کامل بوده. خلاصه آرتین خان ،  

در سن چهل روزگی توسط این غول آهنی از کرمان به مقصد تهران مسافرت دو روزه ای داشتین و چه

سعادتی از این بالاتر که برگشتنی به کرمان رو هم با همین آقا غوله تشریف آوردین.  حالا که سفر کردین

 و کلی تجربه کسب کردین بگو ببینم  نظرت در مورد دوستمون چیه ؟ حال کردی باهاش؟ 

٣- بعد از این مسافرت تاریخی چند روزی هم رفتیم سیرجان و در خدمت مامان و بابای بابایی و عمه ها

بودیم. توی همین مدت بود شما شبها ناله ها و گریه هایی میکردی که بیشترش به خاطر این بود که به

جمع بزرگان پیوسته بودی و بالاخره هر چیزی یه تاوانی داره و باید یه دردایی رو کشید. به پاس همین

درد کشیدنها هم بود که حلقه افتاد هر چند که یه کمی آویزون بود.

٤ - الان هم که دارم مینویسم خواب تشریف دارین و فردا هم یه آزمون سخت در پیش رو. که اگه

اجازه بدی در موردش فردا صحبت کنیم.

٥ - تا یادم نرفته یه توضیح کوچولو بهت بدم که فردا از ما باز خواست نکنی. توی این مدت به دلیلی که

شما در امر مهم مک زدن از دستاتون خیلی زیاد استفاده میکردین ما به ناچار و علی رغم میل باطنی

ناگزیر به استفاده از وسیله ای شدیم که توی عکسها قابل ملاحظه است. البته امید عفو داریم.

 ٦ - چند تا عکس که توی این مدت ازت گرفتم برات میذارم:

اول دو تا عکس با چشمان باز برای اونایی که گفتن عکس آرتین رو با چشم باز بذارین.

آرتین با چشمان باز

آرتین با چشمان باز

 این هم یه عکس دیگه که مربوط به دیشب هست و اولین باری هست که خودت بدون استفاده

از هیچ سلاح دیگه ای مثل گهواره و آغوش و حتی گاچوی ساخت خاله منظرتعجب خواب رفتیماچ

 اولی خواب آرتین بدون سلاح

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

عمه سعیده
28 آذر 90 11:22
سلام آرتین نازم؛ خوبی عمه؟
دلم برات تنگ شده ؛ چند روز پیش که اومده بودی پیش ما خیلی سرگرم بودیم و خوش میگذشت ولی رفتی و ما دوباره تنها شدیم.
ماچ ماچ ماچ (لا گردنی)


سلام عمه جون منم دلم واست تنگ شده ایشالا بزودی میام
مامان پرنیا خانوم
30 آذر 90 12:22
رسیدن به خیر پسر طلا خوش گذشت .
انشالله همیشه سلامت باشی و سایه پر برکت مامان بابا بالای سرت عزیزم

چرا کم پیدایین به ما هم افتخار بدین بیشتر با هم اشنا شیم کرمانی باصفا و با مرام


لطف کردین سر زدین. در خدمتتون هستیم.