دل نوشت
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من وین حل معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من
سلام آرتینم
این روزها دلم گرفته. گفتم باهات درد و دلی بکنم.
زمانی که سرباز بودم ( حالا بعدا خودت معنی سرباز رو میفهمی ) یه همکاری داشتم که موقعی نماز
میخوند توی سجده به جای ذکری که همه میگن ، اون یه جمله دیگه میگفت که همیشه تو ذهنم
حک شده و با وجود تمام اختلافات عقیدتی که باهاش داشتم این جمله ازش به یادگار مونده برام :
" یا لطیف ارحم علی عبدک الضعیف "
حالا ازت میخوام که این روزها تو هم مثل من این جمله رو با خودت زمزمه کنی و با دوست مشترکمون
(که بعدها از این دوست بیشتر برات میگم )، هم یه صحبتایی هر جور که خودت فکر میکنی بهتره ، بکنی.
بهش بگو که خیلی دوستش داریم . بگو که رد پاش رو همیشه و در تمام مسیر زندگی همراه خودمون
میبینیم و حس میکنیم ، خلاصه از هر کجا و هر کی که دلت میخواد باهاش صحبت کن. به خصوص از
بابای مامانی که همین چند روز پیش به دیدنت اومده بود و خیلی خیلی هم دوستت داره ، بهش بگو.
وقتی هم حرفات تموم شد اون آخر آخر صحبتات دوباره بگو : " یا لطیف ارحم علی عبدک الضعیف "