اولین جمله آرتین
آرتین نازم الان حدود یک هفته هست که پیشرفت عجیبی تو صحبت کردن داشتی هر کلمه ای
که ما بگیم فورا تکرار میکنی
یه پاساژ نزدیک خونمون هست که خیییییییییلی دوستش داری مرتبا از پله برقی و مغازه هاش استقبال
میکنی علی الخصوص از آرم روسری فروشی " TT " .
چند روز تو هفته با کالسکه میبرمت پارکی که به این پاساژ هم نزدیکه تا از هر دوتاش لذت ببری
یه روز بعد از اینکه تاب بازی کردی چون دیروقت شده بود دیگه پاساژ نبردمت ، نیمه های راه بودیم
که گفتی : "مامایی " گفتم : "بله " جنابعالی هم گفتی : " تی تی بازه "
کلی با گفتن این جمله ذوق کردم
ازت میپرسم اسمت چیه ؟ میگی :" آتین " میگم "چقدر اسمت قشنگه " جواب میدی : " آیه "
بمعنای " آره " . الهیییییی قربونت برم خوشگلم
آرتین نازم این روزا خیلی شیرین زبون شدی ولی من یه نگرانی خییییییلی بزرگ دارم ، توی
تمام طول روز به هیچی لب نمیزنی چند مدل غذا رو میپزم ولی دریغ از یه لقمه وزنت هم
کمتر شده واقعا نمیدونم چیکار کنم
خوب بریم سراغ کلمات جدیدی که یاد گرفتی :
از کتاب میوه ها و غذاها :
تبدی (سبزی ) ، ماس (ماست ) ،موز ، تیب (سیب ) ،اگو agoo ( انگور ) ،پو po ( پلو )
ماکایی (ماکارونی ) ،دو ( دوغ ) ، تیر (شیر) ،موق mogh (مرغ ) ، کک kek ( کیک )
و توپ تور ( چوب شور )
از کتاب حیوانات :
پیشی مومو ( گربه میو میو )
آپو آپ آپ ( هاپو هاپ هاپ )
کاگو kago (کانگورو ) و ما ( مار)
از کتاب پرندگان :
طوطویی ( طوطی ) ، عاگاب ( عقاب ) ، کو (قو) ، جد jod ( جغد)
از کتاب حشرات :
موچه (مورچه ) ، مجس (مگس)
از کتاب نخستین واژه های تصویری خردسالان :
آتیش ، پو (پول )، بز bez ( بلز ) ، سوسو soso ( سرسره ) ، ماتو (مانتو )، تپش (کفش) ، پز (پلوپز)
آبوم ( آلبوم ) ماشین، جاوو ( جارو) ، پده ( پرده ) ، عکس ، آساسو ( آسانسور ) ، آبون ( صابون )
اسامی :
مامایی ( مامانی ) ، بابایی ، دا ( هدی ) ، بابا ضا ( بابارضا ) ، دویی doyi (دایی) ،ماماجو (مامانجون)
آرتا ( آرشیدا ) ، عمو ، عمه ama ، حاجا آ ( حاج آقا ، هر آقای مسن )
عکسها در ادامه مطلب :
سرگرمیه این روزا قایم موشک با پرده و پتو و بازی با گل و گلدون شده البته بغیر از آب بازی
این عکسها رو بعد از ساعتها آب بازی گرفتم
بعد از هر خرابکاری فورا جارو رو میاری ،البته اوضاع رو بدتر میکنی
یه روز آماده شدیم که با هم بریم پارک ، توی پارکینگ یه " پیشی " دیدی اونقدر باهاش
بازی کردی که گربه بیچاره خسته شد و فرار کرد
آرتینی توی پارک هم که مالک مطلقه این تاب هستی
هفته ای یک بار هم میریم " خانه بازی ". البته من محیطش رو دوست ندارم فقط برای آشنایی تو
با مکانهایی شبیه مهدکودک میبرمت اونجا ، متاسفانه همین یه "خانه بازی " رو داریم
وقتی که میخایم برای " دده رفتن " لباس بپوشیم خودت لباسهای زمستونه رو میاری و مجبورم
میکنی بپوشم و همون موقع گرمت میشه و دادت میره هوا
و اما عکسهات توی خانه بازی :