اولین تب آرتین
گل پسرم :
روز چهارشنبه 16 اسفند برای اولین بار به عروسی رفتی (عروسی عمه سعیده و عمو هادی)
قبل از رفتنمون بردیمت آتلیه و از اونجایی که از محیط خوشت نیومد اصلا همکاری نکردی و همه
عکسهات نشسته هست اصلا حاضر نشدی ایستاده عکس بگیری وقتی آماده شدن واست
میذارمتوی تالار هم فقط میخاستی پیش خودم باشی ولی آخر شب علی الرغم سرو صدای
ارکستر خواب رفتی و ما لذت بردیم
عمه جون من و آرتین براتون آرزوی خوشبختی توام با سلامتی میکنیم
آرتین گلم از نیمه شب روز شنبه تب کردی و من مرتبا بهت قطره استامینوفن دادم تا عصر یکشنبه
بردیمت دکتر وقتی وارد مطب شدیم اونقدر تب داشتی که منشی گفت بهت شربت ایبو بروفن
بدیم تا وقتی نوبتمون بشه ولی متاسفانه تبت به حدی بالا بود که هیچ مسکنی جوابگو نبود ، خلاصه
اینکه بسختی معاینه شدی و دکتر برات شربت سرماخوردگی و شربت استامینوفن تجویز کرد ، وزنت
هم کمتر شده بود من وبابا از ترس اینکه تشنج کنی 2 شب اصلا پلک روی هم نذاشتیم آخه
میدونی از وقتی بدنیا اومدی تا الان اصلا تب نکردی حتی برای واکسن
نانازم الان 2 روزه که لب به هیچ چیز نزدی حتی شیر داروهات رو هم با گریه میخوری و همش
رو بالا میاری امروز تبت کمتر شده و با مسکن تحت کنترل هست ولی بیقرار و بی اشتها هستی
و دایما میخای تو بغل من باشی
خوشگلم از خدا میخام هر چه زودتر خوب شی آخه خیلی نگرانمممممممم