آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

روزگار سپری شده آرتین

بازگشت آرتین به خونه

سلام بر آرتین کوچولو بالاخره امروز از بیمارستان ترخیص شدی و به سلامتی اومدی خونه همه دلشون برات تنگ شده بود و کلی خوشحال شدن از دیدنت. امیدوارم که همیشه خوب و سر حال باشی.   "در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم                                 لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی"   اینم چند تا عکس از آرتین وقتی که تو ی بیمارستان بود:   این هم دو تا عکس دیگه از آرتین بعد از ترخیص شدن از بیمارستان (توی خونه) :     &n...
7 آبان 1390

بهبودی آرتین

سلام به پسر خوشکل و صبورم که این مدت رو باتمام سختیهاش داره تحمل میکنه البته ناگفته نمونه که مامانی خیلی اذیت شده و خودت هم خیلی زیر دستگاه بیقراری میکنی و کلی دست و پا میزنی. به خصوص این چشم بندت رو به سختی تحمل میکنی و از بس هم تلاش کردی برای  برداشتن چشم بندت صورتت سرخ شده عرض بکنم خدمت شما الان که دارم برات مینویسم هنوز تو بیمارستانی و تو این مدت  خاله افسانه  و عمه سعیده و خاله منظر (خاله بابایی) بالای سرت بودن و خیلی به تو و مامانی کمک کردن که باید از همشون تشکر کنی. دست همشون درد نکنه. طبق گزارشات رسیده از بیمارستان حالت خوبه و زردیت خیلی اومده پایین و منتقلت کردن تو یه دستگاه ساده تر ...
6 آبان 1390

بستری شدن آرتین

روزگاره دیگه آرتین خان باید هر جوری هست سپریش کنی امروز عصر من و مامانت شادمان از اینکه هم بند نافت افتاده و هم زمان زیر دستگاه بودنت تموم شده  آمادت کردیم برای رفتن پیش دکترت. الته مامانی که چند شب بالای سرت بود و حالش خوب نبود دیگه  با ما نیومد. دکتر بعد از اینکه معاینه ات کرد گفت زردیت بیشتر شده و نزدیک 20 رسیده من هم که تعجب کرده بودم از دکتر جویای دلیلش شدم و اون هم گفت که از موارد نادره و سریع باید بستری بشه تو بیمارستان که دستگاهش پیشرفته تره و 12 لامپه هست. خلاصه دکتر بعد از کلی تلاش یه نوبت تو بیمارستان برامون گرفت و من هم به سرعت با مامانی هماهنگ کردم که آماده بشه. مامانی هم با اون حال بدش و...
4 آبان 1390

افتادن بند ناف

مبارک باشه آرتین خان  بالاخره از بس خودت رو تکون دادی و به همه جا لگد زدی در حالی که زیر دستگاه فتو تراپی روزگار میگذروندی در روز ششم تولد بند نافتون افتاد. ...
4 آبان 1390

اولین سکسکه آرتین

سلام خوشکلم امروز برای اولین بار شروع کردی به سکسکه کردن راستی تا یادم نرفته بهت بگم که خدا رو شکر دیگه تو خوردن شیر مامانی حرفه ای شدی و به غیر از همون دو شبی که دکتر گفته بود دیگه اصلا شیر خشک نخوردی.  ...
2 آبان 1390

آرتین و دستگاه فتو تراپی

عصری با تو رفتیم مطب دکتر و دکتر با  دستگاه زردی سنج درجه زردی رو 14.3 تشخیص داد و گفت که 48 ساعت باید زیر دستگاه فتو تراپی باشی. الان هم یه دستگاه اوردیم خونه و تو رو با چشم بسته گذاشتیم زیر دستگاه. نمیدونی چقدر من و مامانی دلمون داره برات میسوزه. بمیرم برات آرتینی. ...
1 آبان 1390

اولین شب آرتین در خانه

دیشب تا صبح گریه کردی. من و مامانت خیلی کلافه شده بودیم و خیلی دلمون برات میسوخت ولی هر  کار میکردیم آروم نمی شدی. خلاصه شب اولی که تو خونه بودی اینجوری گذشت و امروز صبح با تو رفتیم برای واکسیناسیون و تست  تیروئید و شنوایی سنجی که خدا رو شکر مشکلی نداشتی. عصری هم برای بار اول بردیمت مطب دکتر و دکتر هم گفت تا وقتی که شیر مامانی رو بتونی بخوری یکی  شب شیر خشک بخوری تا اینقدر بیقراری و گریه نکنی. الان هم که شیر خشک تجویز دکتر رو خوردی کلی سر حال شدی و بعدشم به خواب عمیق رفتی. من ومامانت هم از اینکه دیدیم بعد از دو شب بیقراری آروم شدی و خواب رفتی کلی خوشحال شدیم و معلوم شد که از گرسنگی این همه گریه میکردی. ...
30 مهر 1390

ورود به خانه

آرتین جونم به خونه خوش اومدی الان با مامانی و تو  از بیمارستان اومدیم خونمون . دیشب تو بیمارستان کلی گریه کردی. راستی آرتینی بذار برات مشخصاتی که تو کارت بیمارستانت نوشته بود بنویسم: ١- وزن : ٣٣٠٠  گرم ٢- قد: ٥٠ سانتی متر ٣- دور سر : ٣٥ سانتی متر ٤- گروه خونی : +A   ...
29 مهر 1390

دیدار با آرتین

سلام پسر خوشکلم تولدت مبارک.....به جمع ما خوش آمدی آرتین عزیزم تو امروز ٢٨ مهر ١٣٩٠ بعد از نه ماه انتظار اومدی پیش ما من و تو با هم  و  تو یک روز به دنیا اومدیم و مطمئنم دوستای خوبی برای هم خواهیم بود دوستت دارم آرتینم. ...
28 مهر 1390