امان از ویروس ....
آرتین جون این روزها به هر دوتامون خییییییلی سخت گذشته با کمبود خواب مواجه هستم
به همین دلیل کم میام نت. از همه دوستای خوبی که اینجا داریم سپاسگزارم که مرتبا جویای احوال
تو بودن و نظراتشون واقعا باعث دلگرمی ماست
بعد از تب شدید و بی اشتهایی ، بیرون روی پیدا کردی بعد از 48 ساعت بردیمت دکتر و معاینه
شدی و به تشخیص ایشون یک عفونت ویروسی دستگاه گوارش گریبان گیرت شده بود وتنها علاجش
خوردن پودر ORS بود ولی آخه تو لب به خوشمزه ترین غذاها نمیزنی دیگه چه برسه به این پودر
هیچ رقمه نتونستیم یه کمی پودر بهت بدیم حتی زمانیکه اون رو به شکل دوغ در آوردیم و با شیشه
توی خواب بهت دادیم مزشو متوجه میشدی و ......
خلاصه اینکه یه شب به حدی بیرون روی داشتی که نگران کننده بود و از اونجایی که دو روز آخر
هفته به دکترت دسترسی نداشتیم ،بابایی با یکی از دوستاش مشورت کرد و ایشون هم گفتن
باید مایعات زیاد بهت بدیم و چون ادامه دار شده باید حتما روز شنبه از طریق آزمایش
"کشت مدفوع" علت یابی بشه و نهایتا دارو تجویز شه
همون شب به توصیه خاله مژگان " کته با سیر و نعناع" واست پختم گرچه اصلا امیدی به خوردن
و همکاریه تو نداشتم ، خلاصه با کمک مامانجون و خاله افسانه و بازی در حد یه قاشق تونستیم
بهت بدیم و به طرز باورنکردنی فردای اون روز بهتر شدی
از خاله مژگان وااااقعا ممنونم که با تجربه ارزشمندی که به ما دادن ، بیماری تو و نگرانی من رو
محو کردن من این تجربه ارزشمند رو اینجا ثبت کردم تا همه مامانهای مهربون بخونن و در
مواقع نیاز استفاده کنن
از روز چهار شنبه هم سرما خوردی و آبریزش داری و شبها هم دماغت کیپ میشه و به سختی نفس
میکشی نمیدونم این ادامه همون ویروس هست یا به دلیل آب بازی و خنک شدن هوا مجددا
سرما خوردی
این عکسها رو تو این مدت ازت گرفتم :
اینجا هم به محض اینکه از خواب پاشدی رفتی دنبال آب و تاید و ریختی روی فرش
بهت گفتم " آرتین چیکار میکنی ؟" جواب دادی "بشوییم خاکی شده "
بعد از اون هم اومدی توی آشپزخونه و میخاستی دقیقا مثل من ماکارونی بپزی از دسته چکش
به عنوان کفگیر استفاده میکنی برای خودت هم اینجوری شرح میدی " آب بییزیم ، ماکایی
بپزیم ، خومزه ست ، به به به "
بعضی وقتها اونقدر توی آشپزخونه شیطنت میکنی که کلافه میشم و میذارمت روی اپن و بهت
میگم برام شعر بخون و خودم کارهامو انجام میدماز اونجایی که میترسی بیفتی بدون حرکت
میشینی و اینجوری شعر میخونی :
" تاب تاب عباسی ، خدا آرتین نندازی ، اگر بندازی ، سرسره بازی "
الهی من قربون اون شعر خوندنت برم که همه دنیای منی
آرتینی به وسایل نوک تیز و خطرناک خییییلی علاقه داری مثلا قیچی ، پیچ گوشتی و...........
تا الان بابایی سه تا ست جعبه ابزار برات خریده ولی هیچکدومشو قبول نمیکنی و فقط میگی
" ایکیش سبز بود " منظورت اینه که اون یکی پیچ گوشتی که سبز بوده رو میخام
کلی برات توضیح میدم که اون یکی خونه ما نیست توی اتاق بابا رضا هست و خطرناکه .......
بعد از کلی گریه کردن وقتی آروم میشی میگی " آرتین گریه کرد ، پیچ گوشتی نیستش "
وقتی عکسهای قبل از یکسالگیت رو با هم نگاه میکنیم به خودت میگی " نادین " منظورت
پسر داییت رادوین کوچولوست انگار بچگیای خودت خیییییلی زود فراموشت شده
آرتین خان ولی خستگیش هنوز از تن من بیرون نرفته
آرتینی این روزا با یه مشکل کوچولو مواجه هستیم و اونم اینه که لباسهای خودت رو انتخاب
میکنی چه وقتهایی که توی خونه هستیم و چه وقتهایی که میخایم بریم بیرون . خیییییلی
از لباسهات یونیفرم شده و خیلی هاش اصلا استفاده نشده لباسهاتو از تو کمد میاری
و میگی " آرتین بپوشه بییم پاک " شال و روسری من رو هم انتخاب میکنی و میگی " مامانی
آماده شه، شال بپوشه ....... " آرتینی بنظرت بهتر نیست من رو تو انتخاب آزاد بذاری ؟
هر مکان جدیدی که میریم مرتب میپرسی " اینجا کجاست ؟" و هر چیز جدیدی که میبینی
میپرسی " چه رنگیه ؟" . اون روزی که بردیمت دکتر علی الرغم اینکه ناخوش بودی و گریه
میکردی ، پرسیدی " اینجا کجاست ؟" بهت گفتم بیمارستان. وقتی از مطب اومدیم بیرون
خیییییلی گریه میکردی برای اینکه آرومت کنم ازت پرسیدم آقای دکتر چی بهت گفت؟ با گریه
جواب دادی " آرتین، آخ شدی ؟"
الهههههی من قربون اون شیرین زبونیات برم که بعضی وقتها واقعا از حرفهات تعجب میکنم
فسقلیه من. دوست دارمممممممم