آرتین 26 ماهه
آرتین عزیزم ، بالاخره امروز طلسم شکسته شد و اومدم وبت تا از تو بنویسم ، بعضی وقتها حس نوشتن
نیست خوشگلم همیشه مهربونی و معرفت دوستهای وبلاگیمون مشوق نوشتن ما میشه دوستهای
عزیز و مهربون ما خوبیم و در سلامت کامل بسر میبریم از همتون ممنونم که حال مارو جویا
شدین. خیییییییییلی دوستون داریم
نازنینم ، در پایان 26 ماهگی ، یه روز که توی آشپزخونه بودم و تو هم توی اتاق در حال شیطنت و بازی
بودی ، منو صدا زدی " مامانی ، مامااااااانی ، مامان الهه " منم طبق روال همیشگی جوابتو دادم و گفتم
بله پسرم ،چی شده ؟ جواب دادی " ج.ی.ش " دارم. از اون روز به بعد کاملا مرحله خبر و عمل رو درک
میکنی و فقط هم با من میای دستشویی. من اصلا برای این مرحله وقت و انرژی نذاشتم البته ناگفته
نماند چون از دوران نوزادی به انواع پنپرز حساسیت میدادی و روز به روز با بزرگتر شدنت این مساله
حادتر میشد ، تمام طول تابستون من از شورتهای عینکیه تمام نخ برات استفاده میکردم و با خودم
میبردمت دستشویی و به همه سوالات جواب میدادم و فقط شبها پنپرزتو میبستم و دیگه هیچ سختگیری
روی بازبودنت توی طول روز نداشتم. جدیدا هم برات لگن خریدیم که اصلا ازش استفاده نمیکنی.
این روزها فقط دو تا سرگرمی داری ، سرگرمیه اولت اینه که با هم بریم توی ماشین و جنابعالی هم
رانندگی میکنی و بوق میزنی و دایم با خودت صحبت میکنی " مامانی رو ببرم خرید کنه ، ماشینو
بزنم تو پانکینگ و.........."
سرگرمیه دومت هم لذت بردن از عینک آفتابیته دایما در حال گذاشتن و برداشتن هستی .
وقتی با عینک راه میری ، میگی " مامانی عیکن (عینک) زدم ،پله میبینم "