مرواریدهای جدید و .......
آرتین گلم :
از پس لرزه های تولدت ، چهار روز بیرون روی مداوم توام با استفراغ و تب بود نمیدونم این ویروس
جدید بود یا مرتبط میشه با دندانهای آسیای فک پایین که هردوتاش سرزده توی این چند روز
خیییییییلی بی اشتها بودی وزنت هم کمتر از وزن پایان 2 سالگیت شده
برای چکاپ دوسالگی که رفتیم مرکز بهداشت منحنی رشدت افت کرده بود و 7 ماهه که بی اشتها
هستی و اصلا وزن نگرفتی ، اونجا از من خواستن غذاهای پرکالری برات بپزمآخه نمیدونن که
من علاوه بر تنوع غذایی یک کلکسیون قاشق و چنگال رنگی برای تشویق تو به غذاخوردن دارم و
جدیدا دست به دامن انبرهای رنگیه کوچولو شدم تا یه کمی غذا بخوری
آرتین دوساله من ، الان تقریبا به راحتی صحبت میکنی و تمام شعرهای کتابت رو میخونی ، توی خوندن
شعرهای "اتل متل" و "یه توپ دارم قلقلیه" مهارت زیادی داری
البته کتابهات یه وقتایی برای ما دردسرساز میشه، هر چی توی کتابهات باشه میخوای و ما رو
مجبور میکنی واست بخریم بعضی وقتها حتی میخوای رنگشون هم مشابه کتابهات باشه.
چند شب پیش وقتی داشتی یکی از اونا رو ورق میزدی رسیدی به اتوبوس ، گریه کردی و
میخاستی اتوبوسهارو از کتاب برداریکلی باهات صحبت کردم که نمیشه از کتاب برداشت
رفتی سراغ کمدت و گفتی :" سباس بپوشیم ، بریم مغازه آقا، اتوبوس چنده ؟"
این عکسها همشون مرتبط میشه با اون چیزهایی که نداشتی و توی کتابهات بوده و در لحظه
خریدیم
الان میدونی عمده مشکل من با این ماشین لباسشویی چیه ؟ میخای تمام لباسها و ملافه ها
رو بندازی توش ، وقتی نمیتونی یعنی جاشون نمیشه آنچنان گریه هایی میکنی که هرچی باهات
صحبت میکنم اثربخش نیست و اون وقته که به مرز جنون میرسم
آرتینی به شدت به من وابسته هستی و به جرات میتونم بگم تمام ثانیه های مادوتا با همه و تمام
طول روز دارم به این سوالات متدوال جواب میدم :
مامانی کجایی ؟ چکار میکنی ؟ چی میپزی ؟ ساعت چنده ؟ بابایی کجاست ؟ چی خریده ؟
چه رنگی پوشیده ؟ ................
وقتایی که داری تلویزیون تماشا میکنی یا با بابایی بازی میکنی مرتبا تکرار میکنی :
" مامانی بیا بشین ، مامانی بیا کنار آرتینی ، مامانی بیا تماشا کن ......... "
زمان خواب مارو هم جنابعالی تعیین میکنی اگه خوابت بیاد خودت پا میشی و چراغها رو
خاموش میکنی و میگی :" خسته شدیم یه کمی استیاحت کنیم "
و اگرم نخوای بخوابی من هرچی صدات میزنم واسه خواب، میگی :" هنوز عالمه کار دارم "
اینم یه عکس بعد از آب بازی که همچنان ادامه داره :
شیطون بلا هنوز کلی حرف دارم ولی دیگه اجازه نوشتن نمیدی و اومدی گیر دادی " مامانی
پاشو بریم هال کنار آرتینی "