آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

روزگار سپری شده آرتین

شیرین کاریهای آرتین

1392/7/11 19:36
نویسنده : مامان آرتین
1,046 بازدید
اشتراک گذاری

آرتین گلم :

خدارو شکر چند روزی میشه ویروس از خونمون رخت بربسته و گریه های شبانه و بهانه گیریهات بهتر 

 شده و در پی این آرامش من هم استراحت بیشتری کردم و یه کمی انرژی ذخیره کردم تا از پس 

 شیطنتهای تو بر بیامنیشخند

❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

روز به روز دامنه لغاتت بیشتر میشه و بعضی وقتها یه حرفهایی میزنی که ما واقعا متعجب میشیم

که چطوری جنابعالی کاربرد اونا رو میدونی تعجب

چند روز پیش مضرابهای سنتور بابایی رو برداشتی و دادی به بابا و گفتی :" سنتور بزن" . همینکه

بابایی شروع کرد به سنتور زدن، گفتی :" آفرین بابایی، آفرین "تعجبتعجب

روز بعد مضرابها رو برداشته بودی و تلاش میکردی که اونا رو بشکنی ، بهت گفتم : " آرتین بیا مضرابها

رو بده من ببینمشون " جواب دادی : " بابایی بلده ، مامانی نمیتونه "عصبانی

آخه وروجک من که نمیخاستم سنتور بزنم فقط میخاستم به یه بهانه ای اونا رو ازت بگیرم عصبانیعصبانی

 

از روزی که رنگها رو یاد گرفتی توی خیابون ناظر همه ماشینها هستی و هر کدوم که رد میشن

رنگهاشون رو میگی ، البته  از دیدگاهت رنگهای مشکی و نوک مدادی و بژ جزو مجموعه نقر ه ای

هستن و به همشون میگی " نقه ای "خنده

هر کسی هم که توی خیابون سامسونت داشته باشه ، میگی " سنتور "خندهخنده

دیشب توی آشپزخونه داشتم جمع و جور میکردم و تو پشت سرم راه افتاده بودی و همه کارامو

نقش بر آب میکردی و بابایی هم داشت اخبارو گوش میکرد . صداش زدم و گفتم یه کمی آرتینو

سرگرم کن تا کارم تموم شه . به محض اینکه بابایی پاشو گذاشت تو آشپزخونه  و صدات زد

گفتی :بیرون تیویزون ببین "تعجبتعجبتعجبتعجب

وقتایی که دارم بهت غذا میدم چند لقمه میخوری و بلند میشی . میگم آرتین کجا میری؟ بیا پسرم.

جنابعالی هم میگی :" الان میام" ولی دیگه سرو کلت پیدا نمیشه.

چند روز پیش برق خونمون قطع شده بود و بالطبع  برای تو خیییلی گرون تموم شد چرا که نه 

تلویزیون داشتیم و نه پمپ کار میکرد که بریم آب بازی . راه افتادی به همه جای خونه سرک

کشیدی و وقتی ناامید شدی ،گفتی: " ای بابا ، چی شده ؟ زنگ بزن آقا بیاد درست کنه"

❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

عکسها در ادامه مطلب :

از وقتی رنگها رو یاد گرفتی ، از اسباب بازیهای مورد علاقت همه رنگش رو میخری و در واقع

از بعضی چیزا کلکسیون داری متفکر عکس بعضیاشو واست میذارم 

 

 

 

 

داخل این چکشهای عروسکی شکلات سنگیه و اکثر بچه ها به همین دلیل ازشون استقبال

میکنن ولی ما بهت گفتیم اینا سنگ رنگیه و تو بخاطر علاقت به چکش اونارو میخریچشمک

 

این مجموعه پنکه ناقصه و هنوز آبی و زردش رو از ما میخای که متاسفانه هنوز پیدا نکردیمناراحت

 

 

این کامیون و وسایلش جزو دکور هال هستن و هر شب وقت خواب یکی رو میگیری دستت و

باهاش میخابیخواب خیلیاشون دیگه خراب شده و دل و رودشون در اومده ولی نمیذاری حتی

جاشون رو عوض کنم چه برسه بندازمشون دور لبخند

روز سه شنبه بابا رضا چند ساعتی گذارشون افتاده بود به  شهر ما و از اونجایی که بسیار تا

بسیار به تو محبت دارن با شکلات اومدن دیدنتقلب وقتی ایشون رو دیدی هر آنچه شیرین کاری

بلد بودی انجام دادی و حدود یک ساعت مانور دادی و گفتی :" کی اومده خونمون ؟ بابارضا "

روابطت با همه خوبه و از همه استقبال میکنی ولی تا بحال این استقبال گرم رو از هیچکی 

نکرده بودی ، ظهر به خاطر اشتیاقت غذا نخوردی و  نخوابیدی و کنار بابا رضا بودی . وقتی هم

ایشون میخاستن برن کفشاتو پوشیدی و زودتر از همه رفتی تو آسانسور و پایکوبی کردی .

وقتی همراه بابایی برگشتی خواب آلوده بودی و خوابت کردم ،نیم ساعت بعد با گریه از خواب

بیدار شدی و نمیدونستم چجوری آرومت کنم ناراحت تلفن رو برداشتی و شروع کردی با بابا رضا

صحبت کردن " ادو ،بابا رضا سدام (سلام ) ، خوبی ؟ کجایی ؟ بیا خونمون "

توی طول شب چند بار با بابا رضا حرف زدی و دوباره آخر شب قبل از خواب کفشاتو پوشیدی

و رفتی پشت در که بری خونه بابا رضا.

این اولین باری بود که وقتی یه نفر از خونمون میره گریه کردی و ادامه دار بود. من از این بابت

بسیار تا بسیار خوشحالم با اینکه ایشون رو کم میبینی ولی محبتشون به حدی هست که 

تونسته جای خالیه محبت پدرم رو که دست تقدیر اجازه تجربشو به تو نداد پر کنهقلب و از 

خدا براشون طلب سلامتی و طول عمر میکنم ماچ

اونقدر بهانشون رو میگیری که قرار شده فردا ببریمت اونجا. وقتی این رو شنیدی از خوشحالی

رفتی توی کامیونت نشستی و گفتی " کفش بپوشم ، برم نگین ، چوبی بخرم برا بابارضا "

الهی من قربونت برم که تو میخای آبنبات چوبی برا بابارضا ببریماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

مامان کیان
11 مهر 92 20:28
وای نخود فرنگیییییی چه بانمک حرف میزنه
عزیزم انگاری آرتین خاله لاغر شده


بله عزیزم.دو ماهه مریضه و بی اشتهاست.
محمدحسین
11 مهر 92 22:36
سلام به همگی مخصوصا بابای آرتینمیخواستم بگم که آقای شاملو رو اضافه کردم به هر حال عذر میخوام


سلام
مرسی
مامان ارادخان
12 مهر 92 8:03
خدارو شکر حال گل پسری بهتر شده امیدوارم پاییز و زمستون بی مریضی را سرکنه
به به عاشق چکشی آرادی هم عشق ماشینه و جفتتون عاشق خرید


ایشالا که همینطور میشه.عجب پس آرتین من تنها نیست.
نسیم مامان آرتین
13 مهر 92 9:42
ای جونم،ای شیرین زبون، ای مهربون
وای کلی خندیدم بابا تویزیون ببین
وای الهه جون آرتین خان ما پنکه زرد داره کاش میتونستم براتون بفرستم


والا ما خودمون هم میخندیم به حرفاش نسیم چون. قربون لطف و محبتت نسیم جون.
مامان آروین (مریم)
13 مهر 92 11:56
خدا رو شکر که این ویروس لعنتی از خونه شما بارش رو بست و رفت و امیدوارم دیگه برنگرده .
الهه جون امیدوارم خستگیهات تموم شده باشه ، اما با اینحال آرتین جون خیلی ضعیف شده ، غذاهای خیلی مقوی براش درست کن حتی اگه یه قاشق هم بخوره براش خوبه .
البته به نظر من لاغری و توپولی مهم نیست مهم اینه که به قول ما کرمونی ها بند وجودش محکم باشه .


ممنونم مریم جون. باور کن مرتب براش میپزم ولی هنوز بی اشتهاست.
مامان آروین (مریم)
13 مهر 92 11:57
چه خوب که براتون اینقدر شیرین زبونی میکنه و برای حرفاش هم استدلال میکنه ، الهی قربونش


خدانکنه مریم جون.
مامان آروین (مریم)
13 مهر 92 11:59
آرتین جون چقدر باهوش هستند که به این زودی رنگارو یاد گرفته ، آفرین به پسر زرنگ و خوشگل و ناز
اما خاله کلکسیونی از همه چی با همه رنگا ، چی میشه عزیزم ، واااا اینهمه یویوی رنگارانگ



ممنونم مریم جون، فکرشو بکن مریم جون ما چه ماجراهایی داریم
مامان آروین (مریم)
13 مهر 92 12:02
چه خوب آرتین جون اینهمه بابابزرگ مهربونش رو دوست داره و اینهمه مهمانوازی کرده ، براشون آرزوی سلامتی و طول عمر باعزت رو از خدا خواهانم .
الهی قربون قلب مهربونت برم که میخواد برا بابارضا آبنبات چوبی بخره
مگه بابا رضا کدوم شهر زندگی میکنه ؟
امیدوارم اگه از هم دور هستین اما همیشه در حال رفت و آمد باشین و آرتین ما هم خوشحال


قربون لطف و محبتت عزیزم، بابا رضای آرتین ساکنه سیرجانه.
خاله شادی
14 مهر 92 0:38
خصوصیتو چک کن


چشم خانمی.
خاله محدثه
14 مهر 92 8:15
واااااااااااااااااااای آرتین جون چقدر اسباب بازی های خوشکلی داری دقیقا عین خودت،خیلی خوشحال شدم که بهتری عزیزم الهه جون سلام مارو هم به خانواده برسون


چشاتون خوشگل میبینه خاله جون. ممنونم که اینهمه به آرتین لطف داری.
پگاه مامان آرتین
15 مهر 92 8:25
عزیزم خیلی نازشدی وکارات بامزه.چه کلکسیونای قشنگی.دوست دارم.الهه جون ببوسش


چشاتون ناز میبینه پگاه جون.
مامان رومینا
16 مهر 92 12:01
من میخوام بگیرمش بغل حسابی ماچش کنم این پسر شیرین زبون مهربونموآفرین به آرتینی که رنگا رو هم یاد گرفتهعکس تو کامیونی خیلی بامزه س...خدا رو شکر که ویروسا هم رفتن ایشالا که دیگه پیداشون نشه


قربونت برم خانمی. ایشالا دیگه نیان.
نسیم مامان آرتین
16 مهر 92 12:11
تربچه خاله روزت مبارک


مرسی خاله نسیمم.
مامان بردیا
16 مهر 92 13:49
همین شیرین زبونیاشونه که آدمو دیوانه وار عاشقشون میکنه. روح پدرتون قرین رحمت و آرامش و انشاا... خدا بابا رضا رو برای آرتین جون حفظ کنه انشاا...
آرتین گلم روزت مبارک


واقعا همینطوره. متشکرم از لطفت عزیزم.
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
16 مهر 92 15:48
با نمک من روزت مبارک


ممنونم خاله جونم.
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
20 مهر 92 11:19
عزیز دلم روزت با تاخیر مبارک


ممنونم خاله عزیزم.
مامان الینا جونی
20 مهر 92 18:44
سلامممم وای خدای من خدارو شکر که حالتون خوبه و روبراه شدید خیلی از این بابت خوشحال شدم انشاا... که همیشه شاد خندون باشه این گل پسرمون و شما هم از سلامتی و شادیش انرژی بگیرید ببوس عسلک رو با این کلکسیونی که درست کرده


سلام خانمی. ایشالا بتونیم لطفتون رو جبران کنیم.بووووووووس واسه الینا جون.
خاله شادی
21 مهر 92 0:26
سلام عزیزم، آره من با تو خیییییلی راحتم....
مثل خواهر نداشتمی....


عززززززیزم منم خییییییلی دوست دارم.
خاله شادی
23 مهر 92 1:49
سلام الهه جون، دوباره وبلاگمو راه انداختم به خاطر عشقم، یه سر بهم بزن خوشحال میشم البته فعلا فقط یه پست جدید گذاشتم ... منتظرم


سلام عزیزم.چه خوب حتما میام.
مامان آریا
25 مهر 92 13:00
عید را بهانه کنیم تا به همه کسانی که دوستشان داریم

سلامی بکنیم ، نام شما در اندیشه و مهرتان در قلب ماست . . .

عید قربان بر شما مبارک


ممنونم عزیزم.
محمد
27 مهر 92 22:12
فروشگاه اينترنتي شال با انواع شال هاي زيبا شال عشق ، شال ولنتاين ، شال تزييني و شال باب اسفنجي و غيره . http://redheart.hamvar.ir
مامان مرمر
28 مهر 92 0:55
تولدت مبارک ای آرتین با نمک


مرسی .لطف داری خانمی.