روزگار من و آرتین
پاره تنم :
سرما خوردگیه قبلیت خیییلی طولانی شده ، یه شب حدودای ساعت 9 اونقدر دماغت کیپ شده
بود و آبریزش داشتی که به سختی حرف میزدی با بابایی تماس گرفتم و گفتم باید حتما آرتین
معاینه شه و بابایی هم فوری اومد و رفتیم درمانگاه نزدیک خونمون که خوشبختانه متخصص اطفال
هنوز نرفته بود و خلاصه اینکه معاینه شدی و کلی با آقای دکتر راجع به مشکلاتت حرف زدم و در
نهایت ایشون گفت بنظر من این ترشحات و کیپ شدن بینی و قرمزی چشمای پسر شما همشون
مرتبط میشه با حساسیت آب و هوای این فصل و اصلا سرماخوردگی نیست و داروهای ضد حساسیت
رو تجویز کرد و اومدیم خونه. چند روزی این داروها رو استفاده کردیم تا اینکه یه روز صبح جنابعالی با
حالت تهوع و استفراغ و گریه بیدار شدی و تا ظهر مرتب بالا آوردی و تا عصر هم ادامه دار شد که مجددا
رفتیم مطب دکتر خودت و ایشون تشخیص سرما خوردگی دادن و بعد از تجویز داروی سرماخوردگی
یه شربت ضد حساسیت بهت دادن و گفتن باید یک ماه هر شب بخوری تا فصل برداشت پسته و آلودگیه
ناشی از اون که گریبانت رو محکم گرفته و بیخیال هم نمیشه ، تموم شه
فردای اون روز به مدت 48 ساعت تب کردی و ...........
آرتین گلم به جرات میتونم بگم که تو این مدت حتی یک دقیقه من آزاد نبوده ، تمام طول روز بهانه گیری
میکنی و بغل من هستی و هرکار که من توی طول روز انجام میدم تو هم به شیوه خودت انجام میدی
و در کنارش نق هم میزنی شبها هم که به خاطر ترشحات گلوت از خواب میپری و آنچنان
گریه هایی میکنی که تمام مجتمع و گاها اهالی کوچه سر درد میشن دیگه چه برسه به من
و بابایی هیچ رقمه نمیشه آرومت کرد و تا صبح این بنده حقیر باید روی پاهام تکونت بدم تا
چند ساعتی بخابی آرتینی بنظرت من چکار کنم وقتی جنابعالی حساسیت دارین ؟؟؟؟
پسرم من درکت میکنم آخه تو مریض هستی و بی اشتها ، ولی باور کن بعضی وقتها کم میارم
به عکسهات نگاه کنی این موضوعو میفهمی از اونجایی که تو توی خونه کاملا آزاد هستی و
چیدمان خونه متناسب با راحتی و آزادیه تو هست کمتر بینمون مشاجره اتفاق میفته مگر کارهای
خطرناک . این روزها که مریض شدی و بهانه گیر همش میخای کارای خطرناک انجام بدی و با هم
درگیر میشیم . مثلا ساعتها برای گرفتن چاقو ، قیچی و...... گریه میکنی
اینم عکسهایی که نشون میده من دست به هر کاری بزنم آرتین هم .........
نمیدونم چرا توی نماز خوندن هم از من تقلید میکنی و چادر میپوشی
آرتین بنظرت من اینجوری از پودر سوخاری استفاده میکنم توی این عکس بلافاصله بعد از
آب بازی من رفتم شام بپزم که جنابعالی زودتر از من رفتی سراغ آشپزی
و اما اینجا هم که من رفتم در خونه رو باز کنم وقتی برگشتم ظرف سالادی رو که واسه ناهار آماده
کرده بودم از یخچال برداشتی و ریختی توی قابلمه آشپزی خودت
بعد هم موبایل من رو برداشتی و اینجوری با بابایی صحبت میکنی :
" ادو ، سدام ، بابایی خوبی ؟ کجایی ؟ کاهو تموم شده "
خوب بربم سراغ اتفاقات اخیر :
از هفته پیش دیگه آخرین قوطیه شیرخشکت تموم شد و الان شیر پاستوریزه میخوری البته با
آبجوش نبات رقیقش میکنم
غذاهای دریایی هم ممنوعیتش تموم شده و بهت دادم ولی متاسفانه جدیدا فقط پلوی سفید
میخای و اصلا از گوشت و مرغ استقبال نمیکنی
برای سومین بار رفتیم آرایشگاه ، البته ایندفعه دیگه آرایشگاه مردونه نرفتیم ، خیلی آروم نشستی
و بدون کوچکترین ناسازگاری موهاتو کوتاه کردی
یه روز عصر که من ناخوش بودم با بابایی رفتین باغ وحش ، ولی تو بجای استقبال از حیوونهای
اونجا ، از پله ها استقبال کردی