ماجراهای آرتین ما
دنیای من :
اینقدر شیطون و شیرین زبون شدی که نمیدونم از کدومش برات بنویسم به محض اینکه از خواب بیدار
میشی با من صحبت میکنی تا وقتیکه بخابی بعضی وقتها که صدام میزنی اگه بلافاصله جوابتو ندم
خودت بلافاصله بعد از گفتن " مامانی " جواب میدی " جانم "
از اونجایی که من تنها همبازی تو توی آب بازی هستم. چند روزی سرما خوردم و ناخوش بودم ، برات
CD گذاشتم و خودم دراز کشیدم بعد از چند دقیقه اومدی کنارم و گفتی:
" مامانی چی شده ؟ پاشو، بیشین ، تاتا "
روزی چند بار میای تو بغلم و منو میبوسی و میگی " مامانی دوست " و اونوقته که باید بهت بگم :
" من آرتینو دوست دارم " وبعدشم از سر تا پا غرق بوسه میشی .
وقتایی که با هم میریم بیرون مرتب میپرسی " این چیه؟ چه رنگیه ؟"و شبها که نگاهت به ماه توی
آسمون میفته میگی " ماه نمود یدفه پیداش شد" الهی قربونت برم که همه دنیای منی
آخه خوشگلم وقتی هوا آفتابیه ماه قابل دیدن نیست و شبها که میبینیش فکر میکنی اصلا نبوده
و یکدفعه پیداش شده .
وقت خوابت که میشه ، از من و بابا خداحافظی میکنی و میگی : " خداپز khodapez "
غذاهایی که دوست داری اولین لقمه رو که میخوری میگی " خومزه " ، و اونایی رو که دوست نداری
میگی " بدمزه "
عکسها در ادامه مطلب :
از آب بازی تحت هیچ شرایطی نمیگذری :
تمام آبها رو ریختی و بعد هم گفتی " سره sore ، پاچه " یعنی پارچه میخاستی واسه تمیز
کردن و دوباره گریه کردی و آب میخاستی :
دیروز داشتی توی تختت بازی میکردی ، اول از همه روتختی و پتو رو انداختی بیرون و بعد
اسباب بازیای مورد علاقتو از من گرفتی و شروع کردی بازی کردن. منم وقتی مشغول
بازی دیدمت اومدم پشت لپ تاپ واسه آپ کردن، تا چشمت بمن افتاد همه اسباب بازیا رو
از تخت انداختی بیرون و گفتی " مامانی عسک ask " آوردمت کنار خودم و طبق روال
شیطنتهای خاص خودت .....
اینجا بهت گفتم "آرتین سی دی ها رو جمع کن ". جواب دادی : " مامانی نیمیشه "
هر روز قبل از خواب ظهر پشت پنجره با گنجشکها صحبت میکنی :
" توتویی ، سام saam ، خوبی ؟ کجایی ؟ کیابون خطرکاکه "
بعد از احوالپرسی با توتوها نصیحتشون میکنی که توی خیابون نرن چون خطرناکه
هر چند وقت یه بار با هم میریم کتاب فروشی و جنابعالی کف مغازه میشینی و خانمهای
اونجا تو انتخاب کتاب کمکت میکنن.
اینجا هم داری خرگوش سینا رو ناز میکنی و بهش غذا میدی