آتیش پاره ما ، آرتین
پسرم روز به روز شیطونتر و دوست داشتنی تر میشی و من رو با شیطنتهات غافلگیر میکنی
توی این مدت دو تا اتفاق مهم داشتیم :
اول اینکه در تاریخ 9 اردیبهشت وقتیکه خونه مامانجون بودیم جنابعالی مستقل شدی
و دومین اتفاق هم دیروز افتاده که برای اولین بار صاحب پسردایی شدی و من هم
عمه شدم
" رادوین عزیزم به جمع ما خوش آمدی "
آرتین گلی تا به امروز مادامی که من آشپزی میکردم تو به وسایل آشپزخونه سرگرم بودی ولی الان
میخای مرتبا من رو همراهی کنی :
آرتین گلم وقتی یک ساله شدی بابایی یه "واکر" واست خرید که به راه افتادنت کمک کنه
واکر مذکور تنها برای این منظور استفاده نشد
وقتایی که میریم پارک فقط به تاب تمایل داری و اجازه نمیدی بچه های دیگه استفاده کنن
به همین دلیل یه تاب همون مدلی واست خریدیم اما اصلا استفاده نمیکنی
توی مجموعه کتابهایی که الان داریم یه کتاب رو به همه ترجیح میدی ، کتاب " بابا تو بهترینی"
هر روز چند بار این کتاب رو میخونی البته این کتاب یه جلد دیگه هم داره "مامان تو بهترینی"
ولی ازش استقبال نمیکنی
دامنه لغاتت روز به روز زیادتر میشه
اینه بمعنای آینه
ایکی بمعنای این یکی
آتاب بمعنای آفتاب
تاد بمعنای تاید
دید دید بمعنای ماشین
اپو چان بمعنای خاله افسانه
شبها وقتی که میخام بخابونمت بهت میگم "آرتین دوست دارم" و تو میگی " عشش" و باید
بگم " آرتین عاششششقتم"
آرتین گلم روز به روز بیشتر عاشششقت میشم